۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

روزنامه

من باید بپذیرم که اشتباه هم میکنم. تو باید بپذیری که اشتباه هم میکنی. او باید بپذیرد که اشتباه هم میکند... " بعضی ها" باید بپذیرند که اشتباه هم میکنند. هرچند که نمی پذیرند و این بزرگترین اشتباه است چون این نپذیرفتن همه زندگی ادم را غرق در اشتباه میکند. ادمی که تاب تحمل انتقاد را ندارد یعنی خود را منزه میداند چیزی در حد خدا و متاسفانه گاهی بالاتر. وچون خود را بری از عیب میداند هرکاری میکند که دهان نقاد را ببندد.
بعضی از همین "اساتید" که نپذیرفته اند  اشتباه هم کرده اند هی آنر را مثل" کفشهای میرزا نوروز" پرت میکنند در خانه آن یکی " استاد". بعد هی برای هم دیگر شاخه و شانه میکشند که " چنان مدرک رو میکنم که با برف سال دیگر هم نیایی پایین". و یادشان میرود که صرف فعل بالا ادامه هم دارد "ما ( که تا دیروز دادش بودیم و با هم سری از هم سوا بودیم و دست به گردن هم می نشستیم و به ریش خلق میخندیدیم)باید بپذیریم اشتباه هم میکنیم. حالا این وسط خلق خدا مانده اند که چرا تاوان این همه اشتباه اساتید ، باید از جان و مال خلق خدا داده شود! تازه اگر بتوان این هم خطا را اشتباه نامید که فکر نمیکنم بشود. هر چقدر معادل سازی میکنم راه نمیدهند!
واقعا معرکه است در دکان دو تا از 3 تا روزنامه باقیمانده را هم گل گرفتند البته قبل از انکه گل یکیشان خشک شود آمدند با حکم دربش را با سلام و صلوات باز کردند. این وسط یک " استادی " با کسب اجازه از "ملکه اش" داد زد " مردم از بستن این روزنامه خوشحالند" ماکه نفهمیدیم منظور از مردم خودشان بودند به همراه " علیا مخدره شان" یا کس دیگری هم توی دسته مردم قرار میگیرد. هرچند که "کم مردم ترین" کشور دنیا با حساب کتاب آقایان همین ملک مظلوم خودمان است. که جز خودیها که میشود با یک چرتکه حسابشان کرد بقیه نخودیند و جزء  مردم حساب نمی آیند. در نتیجه همان تعداد محدود که مردمند البته که از چنین خبرهایی خوشحالند نخودیها که نباید نظر بدهند اگر بدهند کی گوش میدهد اگر بدهد هم میبرد شان انجا که عرب و عجم و ترک و فارس و بلوچ نی انداختند جمیعا.!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر