۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

بازدید

در امتداد خاطرات یکشنبه( دیروز)
سه تا بازدید داشتیم اولیش از یک کارگاه صنعتی بود که قرار است برای شرکت دستگاه بسازد کلملا کاری بود و نکته خاصی برای خندیدن و خنداندن نداشت. بعدیش از یک شرکت داروسازی بود که هم کاری بود و حاوی یکسری نکته.یکیش کاشتن مدیر بازرگانی شرکت مان, که تا برسیم سبز هم شده بود و دیگری شلوارهای مامان دوز ورود به بخش تولید بود که باید روی شلوارهامان می پوشیدیم. یکجور کاریکاتور متحرک شده بودیم( امیدوارم راهی پیدا کنم که در شرکت خودمان میهمانان بدون اینقدر مکافات بتوانند اصول صحیح ورود را رعایت کنند ). نکته بعدی مدیر کارخانه بود آدم با سواد قدبلند داش مشتی. یک کم مطرح کردن سوالات را برای آدم سخت میکرد. زیاد میدانست و زیاد تیکه می پراند یک لحظه فکر کردم چقدر کار کردن با چنین مدیری سخت ولی آموزنده است اما من تر جیح میدهم مدیرم همین آقای دکتر خودمان باشد  هم با سواد است و هم خوش اخلاقی اش باعث میشود آدم حرفها و سوالهایش را با شوخی و طنز بی نگرانی دلگیری بگوید فکر میکنم اگر روزی نتوانم شوخی کنم چه کنم. دلم کمی برای همکارانم سوخت نکند من هم به بقیه امان نمیدهم و به باد شوخی میگیرمشان. از فردا باید کمی مواظب دل نازکها باشم گناه دارد آدم حتی به سهو بقیه را بیازارد. اما نکته دیگر اینکه جای مدیر عامل مان خالی بود تا امکانات آنجا را ببیند از دستگاهها و روندها تا دم و دستگاه صرف نهار. خدا را شکر که مدیر عامل ما آدم واقع بینی است و منطقی اما خیلی ها در این مملکت اصلا منطقی نیستند حتی چیزهای واضح دور و بر شان را برعکس تفسیر میکنند از خالی شدن یک جلسه که در آن سخرانی میکنند نتیجه میگیرند که چقدر محبوبند و چه کشته مرده هایی از سراسر دنیا دارند که در راه دیدنشان دم در جلسه سخرانیشان از شوق حضور جان به جان آفرین تسلیم کردند و نتوانستند شرف حضور یابند! و اینکه اگر آنسر دنیا هر کس هر غلطی کرد این سر دنیا جواز آن غلط و صد تا بدتر آن برایشان صادر میشود و اگر یک میلیون کار خوب آن سر دنیا انجام شده ایشان مگر غرب زده اند یا خدای ناکرده بلا تشبیه میمون یا شامپانزه اند که تقلید کنند. ایشان دارای یک فرهنگ اصیلند و اصلا نیازی به تقلید ندارند بلکه کلی فرهنگ از خودشان متشعشع میکنند.ادم باید کلاهش را یک کم بالا تر بگذارد تا جلوی چشمش نباشد تا خدای نکرده با مغز نخورد زمین و مثل قورباغه پهن شده زیر لاستیک دوچرخه ژست نگیرد. آنها که باید دو قدم جلو تر را ببینند لطفا عینکشان را بزنند نگذارندش لب پیشخوان. از این دست ادمها که چشمم  نه آب میخورد نه نان. اما از مردم چرا, که نه تنها عینکشان را زده اند و زیر پایشان و اطرافشان را رصد کرده اند یک تلسکوپ دارند به چه بزرگی و هم چیز را به خوبی میبینند و بد به حال آنها که از سیل خروشان مردم جا بمانند یا بخواهند متوقفش کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر