۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

حافظ

صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند

دیروز بزرگداشت محمد حافظ شیرازی بود دوست شاعر من, کسی که حرفش ورد زبان روز و شب من است . دیروز خیلی ها نتوانستند بروند حافظیه وردست حافظ جان بنشینند تفال بزنند چون حافظیه را هم مصادر کرده اند و حافظ عزیز هم ناچار شد چهار تا کج و کوله را با حرفهای بی سر وته تحمل کند . از کیلومترها دور تر می نشینم و این شعر را زمزمه میکنم
گوئیا باور نمی دارند روز داوری
کین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
حافظ جان با آن لهجه با مزه شیرازی میدانم الان لب رکن اباد نشسته  دارد به مصادره چی ها میگوید
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
خوشم می اید حافظ عزیز جان, حاضر جواب است و  از پس همه شان بر می آید
امیدوارم ما هم از پس شان بر اییم و سبزی را به حافظیه بر گردانیم همانطور که به همه جا ی این ملک مظلوم بر میگردانیم
که به قول حافظ جان
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

۱ نظر:

  1. دلم برای حافظ سوخت که در روزش هم اذیتش می کنند!

    پاسخحذف