۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

زلزله

صبح است مثل بیشتر اوقاتی که من فرصتی دارم برای نوشتن. اتفاقها این روزها امان نمیدهند و تالاپی می افتند بی آنکه فرصت مرور شان را بیابی.
دیروز تهران لرزید. البته اینبار چرخ گردون لرزاندش و اساتید نتوانستند انرا گردن هیچکس بیندازند اما همین تکانه مرا تکاند که اگر یکروز یک زلزله که بادی بیلدینگ رفته با یکی دو ریشتر بیشتر بیاید تکلیف تهران, پایتخت البرزنشین چه خواهد شد. کسی فکری نکرده تقریبا مطمئنم. انها که باید به فکر باشند سرشان را کرده اند زیر لحاف و هنوز دارند از تکاندنی که مردم کرده اند می لرزند.
این روزها بعضی ها دارند فقط مثل قورباغه پهن شده زیر لاستیک دوچرخه ژست میگیرند و چه ناشیانه هم میگیرند. اما از ژست که شکم بنی بشر سیر نمیشود وقتی برق 5 برابر قرار است گران شود و نان دارد 300 تومان به فروش میرسد. اصلا ادم چه معنی دارد نان بخورد خصوصا اگر سفره اش بوی نفت بدهد!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر