۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

نیویورک

تازه از سفر امده ام و خستگی از تنم هنوز نرفته است . اصولا سفر رفتن خوب است و چقدر من از سفر خوشم می اید( با اجازه فروغ فرخزاد که این روزها به زور شاعر بودن را میخواهند از این شاعر معاصر بستانند) اما سفر داریم تا سفر!!!
مثلا همین " بعضی ها" که فیلش یاد نیویورکستان کرده و نان و ماستش را گذاشته لای بقچه و بقچه را بسته سر چوب گذاشته روی شانه و خوشحال و شادان پاسپورتش را زده زیر بغلش تا برود نیویورک!!شهردار نیویورک گفته که برای "بعضی ها" فرش قرمز نخواهند انداخت. اما این بنده خدا نمی داند که سفر باشد کوفت باشد،"بعضی ها" به هر قیمتی شده میروند سفر حالا هرکی میخواهد هرچی دلش می خواهد بگوید مهم ایشان است که سرخوشند و اصلا یادش رفته که همین دو روز پیش از ترس بچه های دانشجو از دانشگاه پایتخت این ملک مظلوم در رفته است. 
مهم این است که حضرت اشرف بروند ددر و چه اهمیت دارد که دارند بی جرم و بی جنایت یک عده را می گیرند و میبندد و می اویزند! 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر