۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

بهار

بهار آمده از سیم خاردار گذشته
بهار امده اما من بد جوری مریضم انقدر که دست ودلم به نوشتن نمیرود. نه توانسته ام سفر کنم نه به دیدن کسی بروم. یا خواب بوده ام یا پای اینترنت!کلی برنامه داشتم که تب و درد نگذاشت عملی شان کنم! 
انگار وقتی تعطیلات شروع میشود خبرها هم میروند لالا! نه اینکه خبری نیست !نه!ادمها تعطیلند و کسی دنبال خبر نیست! حتی دوستانم در شبکه های اجتماعی هم رفته اند ددر!

با همان ردای سبز جنگل ایستاده است مثل واقعیتی سترگ
باغ بوی شبنم و شکوفه میدهد
دشت در تملک پونه های وحشی است
رقص ساقه های شاد در نسیم دیدنی است
آخرین سکوت با عبور اولین پرنده محو می شود
افتاب روی خواب برکه های دوردست پهن میشود
سربه زیر و سخت مانده ایم ما 
کمتر از درخت مانده ایم ما
(با اجازه  شاعر این شعر که نامش را نمیدانم)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر